شبکه افق - 22 اردیبهشت 1401

"عقل تجربی" در "تمدن سازی دینی"

نشست (کنکاش در فرمول "نظام سازی")

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خیلی خوشوقتیم که خدمت رفقا شرفیاب می‌شویم. آن بحث مفصلی است بخواهید تقطیع کنید و قطعات منطقی و تفصیلی، جلسات مستمر وقت می‌خواهد. 5 برش از این مبحث که از مباحث معرفت‌شناسی تا مباحث حقوق سیاسی و اقتصادی در یک تمدن اسلامی اجمالاً فقط اشاره می‌کنم. فقط یک اشاره‌ای به تفاوت‌های معرفت‌شناختی، یک اشاره‌ای به تفاوت در انسان‌شناسی بین تمدن اسلامی و تمدن لائیک، یک اشاره به تفاوتی در عرصه فلسفه اخلاق و حقوق، البته وارد بحث فلسفی آن نمی‌توانیم بشویم فقط من اشاره می‌کنم که بدانیم اگر ما بخواهیم در حوزه تمدن بحث تطبیقی بکنیم باید به هر 5-6 مقطع از بحث توجه داشته باشیم. آنچه که این‌جا عرض می‌کنیم قاعدتاً جنبه اشاری دارد یعنی ما مجبور هستیم به هر مقطعی اشاره بکنیم برای این که دوستان ذهن‌شان در این قضیه‌ها تیز و حساس باشد و بدانند که – البته می‌دانید – بیشتر تأکید بشود که از عرصه فلسفه علم و معرفت‌شناسی بحث‌های انتقادی و تطبیقی شروع بشود تا به عمل‌گراترین عرصه در حکمت عملی برسد و مصادیق خاص سیاسی، اقتصادی، اجتماعی.

یک تمدن، چه دینی و چه غیر دینی، معاصر یا غیر معاصر به همه این مقاطع مربوط است. وقتی می‌گویند تمدن اسلامی معاصر دوتا قید در آن است و باید به هر دو قید توجه کرد یا به سه قید در واقع، یکی تمدن بودن است، مفهوم بدویت است و یکی اسلامی بودن یعنی چه؟ چرا و به چه تمدنی اسلامی یا غیر اسلامی گفته می‌شود؟ ملاک تفکیک به لحاظ اسلامیت یا عدم اسلامیت، در تمدن با آن همه جامعیت آن چیست؟ و سوم قید معاصرت است. راجع به یک مفهوم اسلامی حرف بزنیم گفتگو کنیم لزوماً راجع به تمدن بحث نکردیم خود تمدن، یک اقتضائاتی دارد تا مفهوم تمدن صدق کند و چون تمدن حتماً یک پایه آن عقل است و یک پایه آن تجربه است یک پایه آن احساسات است و یک رکن آن آداب و عادات است اعم از حق و باطل. بنابراین باید دید وقتی تعبیر به تمدن می‌کنید از همین جا در واقع روشن می‌شود که تمدن اسلامی و غیر اسلامی چه مشترکاتی دارند و چه مفترقاتی دارند؟ یعنی یک مفاهیمی است که برای تمدن بودن و برای صدق مفهوم تمدن لازم است قبل از این که نوبت به اسلامی بودن یا نبودن آن برسد. آن جایی که دارید راجع به تفاوت تمدن اسلامی و غیر اسلامی بحث می‌کنید طبیعتاً دیگر روی مشترکات غالباً معطل نمی‌شوند و بیشتر روی اختلافات و تفاوت‌ها می‌روند و این ممکن است منشأ یک سوء تفاهمی بشود که بعضی‌ها فکر کنند که اساساً و در جوهره تمدنی اشتراکات بین تمدن اسلامی و غیر اسلامی اصلاً نیست یا بسیار کم و ناچیز است در حالی که این‌طور نیست. این که وقتی از تمدن اسلامی و تمدن‌سازی دینی بحث می‌کنید بیشتر روی مباحث اختلافی می‌روید بحث می‌کنید که می‌گویید اسلامی‌اش این‌طور است انواع و اقسام تمدن‌های سکولار، چپ و راست و... این‌طوری هستند چون روی تفاوت‌ها متمرکز می‌شوند بعضی‌ها ممکن است در این تفاوت‌ها مبالغه کنند چون به شباهت‌های ضروری ذاتی که لازمه هر تمدن انسانی است به آن‌ها توجه نکنند و آن‌ها را مهم ندانند و حتی بعضی‌ها این‌طوری نتیجه بگیرند که اساساً تمدن اسلامی با تمدن غربی یا شرقی، در ذات و اعراض و جوهر و مبدأ و غایت و همه چیز صددرصد متفاوت و متباین است و حتی اصلاً متناقض است. این نگاه، نگاه درستی نیست. یک عرصه‌ای از مفاهیم هستند مفاهیم عرصه تجربی است یا برهانی است این عرصه را اگر غیر مسلمانان هم به کار برده باشند ما این‌طوری نیستیم که از لج لیبرالیست‌ها و کمونیست‌ها و جریان‌های سکولار از سر لج بگوییم نه اسلامی‌اش این‌جا هم فرق می‌کند این روشن بشود. چون روی تفاوت‌ها فقط متمرکز می‌شویم و در این بحث‌ها معمولاً اشتراکات را همه پیشفرض و روشن و بدیهی می‌گیرند و آن‌ها را بحث نمی‌کنند یک وقت ممکن است کسانی از این بحث نتیجه افراطی بگیرند و گرفته‌اند ممکن است یک وقتی لازم بشود بیاییم روی اشتراکات تمدن‌ها بحث بکنیم آنچه که در لسان فقهی به نام سیره عقلاء نامیده می‌شود که اصلاً در فقه تأثیر دارد آنچه که به نام عرف گاهی مطرح می‌شود که تا جایی که با مصالح و مناطات شرعی و دینی منافات ندارد در شریعت به رسمیت شناخته می‌شود و تأیید می‌شود. روی این هم باید یک وقتی بحث بشود که وقتی رسول خدا(ص) تشریف آوردند ایشان تمام ساختارهای جامعه قبل از خود را از همه ابعاد زیر سؤال نبردند همه چیز را پیامبر(ص) زیر و رو نکرد. پیامبر(ص) نفرمود این جامعه قبل از ما، ‌ولو جامعه شرک است از الف تا ی همه چیز غیر دینی است! همه چیز باید عوض بشود! چنین حرفی نزد و لذا شما در فقه احکام را به تأسیسی و امضایی تقسیم می‌کنید یعنی می‌گویید بخشی از احکام الهی تأسیس است یعنی تغییر نظام قبل است یک چیزی که نبوده ایجاد شده است یا یک چیزی که بوده نفی بشود. اما یک بخش بسیار مهمی از شریعت و احکام الهی امضایی است. همین که ما بخش مهمی از نظامات اجتماعی در شریعت امضایی است یعنی قبل از اسلام بود و پیامبر اساس آن را بهم نزدند فرمودند این درست است این باشد. پیامبر(ص) بعضی از آداب و عادات و رفتارها و بعضی از مناسبات نظامی، حقوقی و اخلاقی و بعضی از نظامات اجتماعی دوره جاهلی را اصلاً نفی نکردند تأیید کردند بعضی را کاملاً نفی کردند. انقلابی و قاطع جلوی آن ایستادند و گفتند همین الآن این باید منتفی بشود. مثلاً بت‌پرستی شنیدید که بعضی از قبایل مشرک آن اوایل که به زور تفهیم می‌شدند می‌گفتند آقا می‌شود در هفته ما یک روز بت بپرستیم؟ 6 روز آن را خدا بپرستیم؟ مثل معتادها که می‌گویند که می‌شود من یک پُک بزنم؟! پیامبر(ص) فرمود نه. دیگر بین اسلام و کفر ما یک مخلوطی و ترکیبی از اسلام و شرک نداریم. یا این طرف هستید یا آن طرف هستید! ببینید سر مسئله بت‌پرستی و شرک، سر مسائل مختلف، قاطع ایستادند نفی قاطع انقلابی یک بخشی از نظامات که با اصل توحید منافات داشت ضد تکامل بو یک مواردی بود که به آن مخالفت کردند اما نه قاطع.

من خواهش می‌کنم به این بحث دقت کنید خیلی مهم است. این نظر دو گروه است یکی آن گروهی که می‌گویند تکنولوژی و تمدن، غربی و شرقی ندارد همین که غربی‌ها گفتند درست است اول آن یک بسمه تعالی بگذارید! بقیه‌اش را هم مدارا کنیم. مثلاً اسلام در نظامات اجتماعی و تمدن‌سازی اصلاً دین حرفی ندارد. دین، همان هوایی است که تنفس می‌کنید یک روح سیّال بی‌شکلی است که در قالب هر تمدنی می‌شود جا کرد و با هر نظام اقتصادی، نظام حقوقی و هر نظام خانواده و هر نظام سیاسی می‌سازد! هم با رژیم سلطنت و هم با رژیم دموکراسی غربی و هم با رژیم خاص، اصلاً دین بطور عام و اسلام بطور خاص اقتضاء خاصی ندارد! دین نیامده یکسری نظامات سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی بیاورد. دین، فقط یک عُلقه معنوی است، یک رابطه شخصی درونی است یک احساس است و یک مقدار تلطیف روابط اجتماعی است، یک کمی معنوی‌تر نگاه کردن به عالم است، یک کمی اخلاقی‌تر بودن، مهربان‌تر بودن، این دین می‌شود. یکی این حرفی که داریم عرض می‌کنیم هم پاسخ به این‌هاست که در واقع جریان سکولاریزم با نقاب مذهب است. یکی این جریان هستند. جریان بعدی جریانی است که چون صرفاً متمرکز روی تفاوت‌ها و اختلاف‌ها می‌شویم اشتراکات ذاتی عقلی مفهوم تمدن‌سازی بین جریان‌های غیر دینی را متوجه نمی‌شوند و حتی انکار می‌کنند که من آن عرضی را که کردم که شریعت به امضایی و تأسیسی تقسیم می‌شود این جواب هردوتای این‌هاست. جواب به این‌هاست که ما نظامات تأسیسی داریم اصلاً اسلام و پیامبر اکرم(ص) وقتی آمدند همه انبیاء وقتی آمدند فقط موعظه نکردند فقط دعوت به نماز نبود، همین نماز با تغییر نظامات اجتماعی ارتباط داشت یعنی توحیدی دیدن انسان و جهان، لازمه‌اش توحیدی کردن سیاست و اقتصاد و خانواده و نظامات اجتماعی هم هست، بنابراین یک بخش مهمی از نظامات قبل از اسلام به دست پیامبر اکرم(ص) قاطع و انقلابی نسخ شد. یک بخش‌هایی نسخ و نفی شد اما نه قاطع و ناگهانی، بلکه به تدریج. مثلاً حکم حجاب، حکم حرمت شراب و ممنوعیت مشروبات، این‌ها یک مرتبه قاطع و جنگی نیامد، یعنی مدتی بود که کسانی مسلمان شده بودند قمار هم می‌کردند حجاب هم نداشتند نه این که این‌ها آن اول هیچ ملازمه‌ای با توحید نداشته، یعنی موحد بودن با مستی و مست نبودن علی‌السویه باشد، با ربا گرفتن و نگرفتن علی‌السویه باشد، نه این‌طور نبود ولی این‌ها به اهمیت به لحاظ نظری به اهمیت اصل توحید نبود به لحاظ عملی هم امکان اصلاح ناگهانی‌اش نبود. به تدریج کم‌کم اصل توحید، آن اول پیامبر(ص) فقط توحید را می‌گفت بگویید لااله‌الاالله. آن‌جا پیامبر(ص) تصریح نمی‌کرد که این لااله‌الااللهی که می‌گویید یک لوازمی دارد حواس‌تان باشد! نگفت ولی این لوازم از اول بود که وقتی گفتید لااله‌الاالله حیات شخصی ما تحت تأثیر قرار می‌گیرد و مسیر آن تغییر می‌کند یک کارهایی را قبلاً می‌کردیم دیگر نباید بکنیم و یک کارهایی را نمی‌کردیم باید بکنیم یک کارهایی هم که قبلاً هم می‌کردیم باز هم می‌کنیم آن هم باز با نیت و انگیزه و هدف تفاوت می‌کنیم یک کارهایی را هم قبلاً نمی‌کردیم باز هم نباید بکنیم. پس یک شباهت‌هایی است یک تفاوت‌ها و تضادهایی است بین یک نظام دینی و غیر دینی توحیدی و مشرکانه، دینی و سکولار و لذا شریعت بخشی‌اش از امضایی است و بخشی تأسیسی است آن که تأسیسی است که زیر و زبر کننده نظام قبل است تغییر نظام قبل است بخشی از آن مبنایی است هسته تفکر توحیدی است و قابل هیچ نوع تسامح نیست مثل اصل اعتقادات توحیدی یا اصول دین، یک بخشی باز هم این‌ها لوازم آن هست ولی لوازم ذاتی درجه اول و به اهمیت اصل توحید نیست یعنی اگر عقل دائر بشود بین حفظ توحید و حفظ این لازمه درجه 2، شما باید کدام را انتخاب کنید؟ معلوم است باید توحید را انتخاب کنید. این مسئله اهمّ و مهم در اسلام و اجتهاد همین است یا مقام اضطرار و مقام عسر حَرَج معنی‌اش چیست؟ معنی‌اش این نیست که ملاکات تغییر کرد،‌ معنی‌اش این است که امکانات تغییر کرد می‌گویند شما اگر بیماری وضو نگیر تیمم کن، احساس خطر می‌کنی ایستاده نماز نخوان، بخواب بخوان. این معنی‌اش این نیست که ملاک حکم تغییر کرد. ملاکات تغییر نکرد امکانات تغییر کرد و شرایط انسان به حسب امکانات فرق می‌کند. پیامبر(ص) در یک شرایطی می‌بینند اگر می‌خواهند به همه لوازم توحید همان اول تصریح کنند اصل توحید به خطر می‌افتد یعنی به طرف همان اول بگویند شما باید موحد بشوید باید لااله‌الاالله بگویی بعد هم در همان‌جا به او بگویند در ضمن هم به تو بگویم اگر لااله‌الاالله گفتی مشروب و قمار و زنا و روابط نامشروع و دروغ و دزدی، خیانت همه این‌ها را همان اول باید بگویی. خب نمی‌شود. این که می‌گویند قرآن به کلی جامع یک جا به قلب مبارک پیامبر(ص) نازل شد و هر سال در شب قدر در ماه مبارک رمضان می‌شد یکی هم نزول تدریجی دارد که بسته به موقعیت‌ها می‌آمد که آن‌جایی که احکام عملی و نظام‌سازی بود این دومی‌اش بود و الا نظام اجتماعی که پیامبر(ص) بعد از 23 سال این را در مدینه ساخت همان چیزی بود که سال اول بعثت هدف بود ولی در بیرون، تزاحم پیش می‌آید اولویت‌بندی هم هست هم تزاحم و هم اولویت‌بندی. تزاحم یعنی می‌خواهی عمل الف را انجام بدهی عمل ب نمی‌گذارد گاهی دوتا ارزش را همزمان نمی‌شود اجرا کرد آن وقت این‌جا باید ببینید کدام ملاک مهم‌تر است و کدام نیست این‌جا تعامل عقل و نقل قوی و قطعی است و از این محاسبات پیش می‌آید مفهوم اهمّ و مهم، مفهوم اجتهاد، مفهوم ملاکات ترجیح یا مرجحات باب تزاحم پیش می‌آید و از این قبیل مسائل که باب وسیعی برای عقل‌ورزی دینی است که تفاوت آن با عقل‌ورزی غیر دینی این است که یک وقت شما عقل‌ورزی را در بستر مبانی نظری دینی دارید انجام می‌دهید عقل ابزاری و عقل مفهومی در بستر عقل توحیدی و متافیزیک است یک وقت در جهت و روی مبنای غلط مادی در آن عرصه عقل ابزاری را به کار گرفتی آن هم دارد تمدن‌سازی می‌کند تو هم داری تمدن‌سازی می‌کنی یک جاهایی هم کارهایتان کاملاً شبیه هم است یک بخش‌هایی‌اش حتماً شبیه هم است و این‌جا آن جاهایی است که اگر پیامبر(ص) هم بود امضاء می‌کرد یک بخشی‌اش هم شبیه هم نیست ولی ناگهانی نمی‌شود تغییر داد پس دقت کردید چه شد؟ این نکته‌ای که عرض کردیم هم پاسخ به آن جریاناتی است جریانات سکولاری که با ظاهر مذهبی جلو می‌آیند و هی می‌گویند نه آقا مذهب خوب است ولی در این قضایا دخالت نکند نظام‌سازی ربطی به دین ندارد دین امری شخصی است. این نهایتاً به نظام‌سازی اکتفا نمی‌کنند می‌روند تا سکولاریزه کردن حتی مفهوم خدا. سکولاریزه کردن حتی همان معنویت و اخلاق که می‌گویند مسائل شخصی است. یکی هم جریانی از این طرف می‌خواهد نتیجه بگیرد که تمدن و تکنولوژی دینی و غیر دینی از سیر تا پیاز، همه جزئیات آن نه فقط عرَضاً ذاتاً و جوهراً متفاوت و بلکه متناقض است این هم حرف نادرستی است به قرآن نظر کنید به روایات نظر کنید به سیره انبیا و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) نظر کنید. ببینید این‌طوری عمل کردند؟ خیلی از مناسبات اخلاقی درست قبل از اسلام بود در اثر تعالیم انبیای قبل، خیلی از رفتارهای فطری و اخلاقی بود این‌ها را اسلام تأیید کرد و نگفت چون قبل از ما بوده همین احسان هم که به همدیگر کردید مشرکانه است و آدم راستگو و دروغگوی قبل از اسلام با هم مساوی‌اند آن که عادل و ظالم است عادل سکولارش هم با ظالم مساوی است! نخیر این حرف‌ها را نزدند گفتند عدالت با تعریف اسلامی منافعی دارد و عدالت با تعریف سکولار همه آن منافع را ندارد اما نه اینکه سکولاریست اگر به حقوق احترام بگذارد عادل و ظالم آن مساوی است. این را نگفتند که. از این موارد در سیره پیامبر اکرم(ص) زیاد است. پیامبر اکرم(ص) دختر حاتم طایی را، چون حاتم مشرک است و مشرک مُرد ولی سخاوت داشت و اهل بخشش و اهل خدمت به خلق بود و این خیلی جالب است در نبردی با یک قبیله دختر حاتم اسیر می‌شود که البته این دختر و برادرش هر دو بعداً از اصحاب رسول‌الله(ع) و یاران امیرالمؤمنین(ع) هستند ایشان اسیر می‌شود به پیامبر(ص) می‌گویند اقا یکی از اسرا دختر حاتم طایی است پیامبر(ص) سریع می‌گویند من بیایم ایشان را ببینم. پیش او می‌آیند و در روایت نقل شده که پیامبر(ص) با او خیلی با احترام برخورد می‌کند حتی این‌طور که یادم هست اگر اشتباه نکنم عبای خودشان را برای او پهن کردند بعد نشستند با او صحبت کردند و گفتند نترس کسی با شما کاری ندارد – این را دقت کنید - پیامبر(ص) با دختر حاتم مشرک، چون اهل سخاوت است احترام ویژه می‌گذارد و به او می‌گویند شما آزاد هستید و هر وقت خواستید می‌توانید بروید منتهی چونمسیر امن نیست یک وقت یک کاروانی که می‌خواهد طرف فامیل‌هایتان برود من بفرستم شما با آن‌ها بروید بعد استدلال پیامبر(ص) جالب است بعد فرمودند این کار را می‌کنم بخاطر خصلت‌های خوبی که در پدر تو بود و اگر پدرت مشرک نبود برایش دعا هم می‌کردم و طلب مغفرت هم می‌کردم منتهی چون اصل آن توحیدش اشکال دارد ما جهت‌گیری او را اشکال داریم قبول نداریم چون توحید مهم است دینی سکولار خیلی مهم است اصلاً مفهوم عمل را تغییر می‌دهد سکولار یعنی دنیاپرست و دنیاگرا، مؤمن یعنی خدامحور این دو عمل ظاهرش مثل هم است اثر بیرونی‌اش مثل هم است اما اثر درونی‌اش در مورد تکامل تو اصلاً مثل هم نیست لذا شما می‌دانید یک ملحد عمل خیر انجام می‌دهد ارتقاء روحی پیدا نمی‌کند ا ما به خاطر خدمتی که به دیگران کرده است هم غفران در عذاب برای او هست و هم ممکن است خداوند او را مورد غفران و رحمت قرار بدهد اما رشد روحی یعنی تقرّب الی الله و تکامل معنوی نمی‌کند می‌دانید چرا؟ چون او اصلاً نیت الهی ندارد یعنی خدا را هدف نگرفته است وقتی چیزی را هدف نگرفته چطور به سمت آن نزدیک بشود او چیز دیگری را هدف گرفته است مثلا ً می‌خواهد در بهترین حالت وجدان خودش را راضی کند می‌گوید عذاب وجدان دارم اگر کمک نکنم چه برسد به آن‌ها که می‌خواهند مشهور باشند، محبوب باشند، خدمت به خلق هم می‌کنند. یک کسی می‌گفت ادیسون بالاخره بهشتی است یا جهنمی؟ گفتم ما ادیسون شناس نیستیم ما نمی‌دانیم ادیسون چه شخصیتی داشته، اما اگر می‌خواهید از این جهت بدانید که برق، منشأ خدماتی می‌شود نتیجه بگیری که طرف بهشتی است این نتیجه‌گیری غلط است به دو دلیل. 1) سعادت و شقاوت فرد صرفاً به نتیجه عملی عملش مربوط نیست بلکه غیر از حُسن فعلی یک حُسن فاعلی هم می‌خواهد. حُسن فاعلی یعنی نیّت درست، این که انگیزه‌ات چه بوده؟ یک کسی ممکن است یک چیزی را درست کرده که انگیزه او شهرت یا پول است اتفاقاً او در خدمت بشر هم آن کار قرار گرفته است ولی تو رشد معنوی نکردی چون هدف تو رشد معنوی نبود اگر ادیسون یا هر کس دیگری، اگر هدف او دنیای خودش بوده شهرت و قدرت بوده این یک معنی دارد یک وقت هدفش صرفاً کنجکاوی علمی است به همان می‌رسد هرکسی هرچه را هدف گرفته به همان می‌رسد. اگر کسی خدمت به خلق را برای راحتی وجدانش کرد به همان راحتی وجدان می‌رسد نه چیز دیگر. اما چه کسی به رشد و تقرب الی الله می‌رسد کسی که هدفش همین رشد و تقرب الی الله بوده است یعنی خدا به کسی ظلم نمی‌کند می‌گوید هرکسی با هر هدفی هر کاری کرد به همان نیت خودش می‌رسد. یک کسی به یک کسی خدمت می‌کند تا از او تعریف کنند خب به همان رسیدی. هرکس به هرچه بخواهد به همان می‌رسد از او می‌پرسند مگر تو برای خدا این کار را کردی؟ می‌گوید نه. می‌گوید پس چه می‌خواهی؟ آن که می‌خواستی شد. تو خدا را نمی‌خواستی و خدا هم خودش را به تو نمی‌دهد تو که وصول الی الله را نمی‌خواستی هرکس هرچه می‌خواسته به همان می‌رسد در جنگ احد یکی رزمندگان آمد تعدادی از دشمن را کشت بعد هم شهید شد آمدند به پیامبر(ص) گفتند یا رسول‌الله تبریک عرض می‌کنیم فلانی هم شهید شدند بهشت گوارایش. پیامبر(ص) فرمود از کجا فهمیدید این بهشت رفت؟ گفتند آقا این در رکاب شما جنگید در جهاد با کفار دارد می‌جنگد، ببینید آقا از این که بالاتر نیست در رکاب پیامبر(ص) بیایید بجنگید کشته بشوید ولی پیامبر(ص) طبق این نقل چه فرمودند؟ شهید حمار! فرمودند این آقا خیز برداشت دید یک الاغی آن‌جاست زین قشنگی دارد الاغ خوبی است برای آن خیز برداشت حتی اگر کلاً من برای خدا جبهه آمدم، کلاً قبول نیست واقعاً برای چه آمدی؟ همان لحظه گفت من می‌روم این که از کفار است این کافر را می‌زنیم و به این الاغ هم می‌رسیم! این‌جا دیگر هدفت شرک شد در واقع برای الاغ رفتی نه برای خدا. پیامبر(ص) به رزمنده‌ای که در جبهه خود پیامبر(ص) پیش چشم پیامبر(ص) جنگیده و چند نفر از کفار و مشرکین و دشمنان دین را کشته و کشته شده پیامبر(ص) فرمود ایشان شهید نیست و اهل بهشت نیست. گفتند آقا برای چی؟ گفتند هرکس برای هرچه آمده به همان می‌رسد اگر رسید، رسید اگر نرسید هم نرسید. و این تعبیر عجیب پیامبر(ص) که فرمودند «من هاجر إلی الله و رسوله فقد هاجر إلی الله و رسوله» هرکس برای خدا و به سوی خدا و برای خدا و رسولش هجرت کرد برای خدا و رسولش هجرت کرده و به آن‌ها می‌رسد «و مَن هاجر إلی مالٍ» اگر کسی آمده با ما ولو در جبهه حق و باطل، اما برای ثروت و غنیمت آمده، آمده کنیز و اسیر بگیرد، آمده به یک دختری برسد آمده به یک پولی برسد، آمده مشهور بشود پیامبر(ص) فرمودند «فقد هاجرَ إلی ما هاجر إلیه» به سمت همان چیزی هجرت کرده که برای آن هجرت کرده است! یعنی این‌طور نیست که تو برای الف وارد عمل شدی ولی من تو را به ب می‌رسانم. می‌خواهد الف خوب باشد ب بد یا برعکس. هرکس برای هرچیزی آمده است. پس اگر رشد فاعلی انسانی را می‌خواهید آن است. ولی عمل بیرونی هم بستگی دارد همین برق، هم بدترین استفاده‌ها دارد از آن می‌شود و هم بهترین استفاده‌ها، خب هر دویش هست. اگر تو برای استفاده بد نیّت کردی در تمام نتایج بد آن شریک هستی! اگر انگیزه تو استفاده خوب بود در آثار آن نکات خوب شریک هستی به کمال الی‌الله ممکن است نرسی اما یک درجاتی داری. حتی در روایات داریم ملحد و مشرکی که خدمتگزار است عادل است به خلق خدمت می‌کند خدا را هم قبول ندارد فرمودند این درست است به تکامل الهی و به نور نمی‌رسد اما قطعاً بین یک ملحد ظالم با یک ملحد عادل پیش خداوند تفاوت است هر دو ملحد هستند ولی ظالم و عادل مساوی نیستند شما نمی‌توانید بگویید سکولار است که دیگر، اگر این تمدن سکولار است نکات مثبت آن هم باطل است! نخیر آقا، اگر نظم باشد اگر خلف وعده نباشد اگر حقوق فرد رعایت شود خب این‌ها یک مفاهیم اسلامی است و این تعبیر که پیامبر(ص) به دختر حاتم می‌گویند، می‌گویند پدر شما خصلتی داشت که این از جمله خصلت‌هایی است که خدای متعال می‌خواهد همه داشته باشند. این خصلت سخاوت و بخشندگی و گداصفت نبودن و بخیل نبودن و نچسبیدن به مال دنیا و کمک کردن و ریختن توی دست بقیه و لذت ببری از این که بقیه هم لذت ببرند‌ پیامبر(ص) فرمود من شما را آزاد می‌کنم و به پدر شما از این جهت احترام می‌گذارم که این خصلت سخاوتی که داشت که این یکی از آن خصلت‌هایی است که اسلام و خداوند می‌خواهد همه داشته باشند و اگر نبود که پدرت مشرک بود برایش طلب رحمت هم می‌کردم منتهی او توحید است و اصل مسئله است مربوط به تکالیف الهی است آن حق‌الله است اما به خاطر رعایت حق‌الناس من به پدر تو احترام می‌گذارم فرقی نمی‌کند پدر تو با آن سران مشرک که اهل سخاوت نبودند. پس ببینید ارزش‌ها را به مفهوم حُسن و قُبح فعلی باید دید. اما حُسن و قُبح فاعلی به مفهوم این که انگیزه‌اش چیست و نتیجه آن در شخصیت خودش چیست؟ بله این‌جا ایمان و کفر کاملاً دخالت دارد در آن بُعد هم ایمان و کفر دخالت دارد ولی معنی‌اش این نیست که برای شما ارزش و ضد ارزش مساوی باشد یعنی این‌طور نیست یک کسی که مدام دروغ می‌گوید با یک کسی که مدام راست می‌گوید بگویید این‌ها با هم مساوی هستند چرا؟ چون هر دویشان سکولارند! چنین چیزی نیست خودِ راست گفتن ارزش دارد منتهی چه ارزشی و در چه حدی؟ راست و دروغ مساوی نیست منتهی توحید و کفر هم مساوی نیست و این تفاوتش بیشتر است دینی و سکولار، این هم مساوی نیست اصلاً مساوی نیست بنابراین شباهت‌ها و تفاوت‌ها را باید هر دو را لحاظ کرد و راهش فهم این است. پیامبر(ص) با تمدن قبل از خودش مواجهه یکنواخت نداشت نگفت این‌ها چون شرک بوده همه مشرکانه است حتی دید و بازدید هم که می‌کنند به فقیر هم که خدمت می‌کنی این عمل هیچ ارزشی ندارد هیچ ارزش فعلی هم ندارد و این ظالم و عادل‌شان مساوی است این را نگفت. اما این را هم نگفت که مهم نیست شما موحدی یا مشرکی؟ مهم خدمت به خلق است، نخیر، سخاوت مؤمن و سخاوت مشرک درست است از یک جهت آثار بیرونی‌اش یکی است اما از یک جهت و آن آثار رشد انسانی‌اش کاملاً دوتاست هرگز مساوی نیست یک عملی که خودش عمل صالح است با انگیزه بد انجام بدهی یا با انگیزه خوب فرق می‌کند. ممکن است الآن بنده به شما خدمت کنم اما هدف من، تقرّب به خدا و رشد خودم و شما نباشد ممکن است من به شما خدمت کنم به همه شما آب تعارف کنم احترام بگذارم کفش جلوی پایتان جفت کنم ولی هدف من جهت پستی باشد دنیامحور باشد. آن عملی که من انجام دادم که احترام به شماست مساوی نیست با این که بنده بیایم به همه شما فحش بدهم توهین بکنم کفش‌هایتان را هم توی کوچه بیندازم بگویم برو بردار! این دوتا عمل که با هم مساوی نیست اما عمل من که با این انگیزه عمل را کردم با انگیزه کسی که می‌آید به شما خدمت می‌کند نه برای توقع خودخواهانه بلکه برای خدا، عمل من با آن هم مساوی نیست. روشن شد؟ این جواب هر دو گروه است هم جریان‌هایی سکولاریستی که از این طرف می‌گویند در نظامات و در رفتار و فعل انسان، دینی و غیر دینی نداریم و هم جواب یک گروهی از دوستان است که می‌گویند آقا این تکنولوژی و تمدن موجود در جهان از بیخ سکولار و مادی و دنیوی است از بیخ باید دور انداخت ما فقط در حد اکل میته و اضطراری داریم همین‌طوری نفس می‌کشیم! خب وقتی گفتی اضطراری یعنی تمدن‌سازی در این دوره محال است حالا بگویید و نگویید نتیجه‌اش این است. اگر گفتید ذات سینما، ذات تکنولوژی، ذات تمدن، ذات سیاست، این‌ها همه سکولار هستند دینی و مسلمان نمی‌شوند خب شما بزرگترین خدمت را دارید به سکولاریست می‌کنید دارید می‌گویید آقا این عرصه هم برای شماست! و دارید به نیروهای موحد می‌گویید در این عرصه بیخود دست و پا نزن هر کاری بکنی دست و پای مذبوحانه است! بله اگر بگویید سخت است، حتماً سخت است آسان نیست تمدن دینی ساختن آسان نیست سینمای دینی ساختن آسان نیست خیلی سخت است ولی سؤال، مگر سیاست دینی آسان است؟ سؤال: مگر بازار اسلامی و اقتصاد اسلامی آسان است؟ مگر یک بازاری متدینانه بخواهد زندگی بکند مگر آسان است؟ آن هم سخت است خیلی هم سخت است سختی‌اش از سینمای دینی کمتر نیست بیشتر است نمی‌توانید بگویید پس ذات بازار سکولار است! ذات بازار چیست؟ بازار ذات ندارد. بازار فعالیت اقتصادی است اسمی است که روی نوعی از فعالیت‌های بشری می‌گذارد اصلاً آدم بودن و مؤمن بودن سخت است عمل تکاملی الهی هزینه دارد هم نظراً و هم عملاً، می‌خواهد سینما و تکنولوژی باشد می‌خواهد اقتصاد و بازار باشد این که شما تصور کنید در بازار جدید گناه بیشتر می‌شود و در بازار قدیم کمتر می‌شود! این‌ها قدیم و جدید ندارد بشر قدیم و بشر جدید من این تقسیمات را اصلاً قبول ندارم اصلاً کسی که بشر را به جدید و قدیم تقسیم بکند طبیعتاً راه دینی شدن بشر جدید را بسته است چون طبق بیان این آقایان دین در زمان بشر قدیم آمده است پس بنابراین آن دین برای بشر قدیم بود و این بشر دیگری است! پس برای بشر جدید پیامبری نیامده است پیامبر بشر جدید همین روشنفکران لائیک هستند! این خطی که بشر قدیم و بشر جدید! یا ذات تکنولوژی فلان است یا ذات چی فلان است این حرف‌ها حرف و باطل را مخلوط می‌کنند یک حرف‌های صددرصد درست در آن هست با یک مغالطه‌هایی مخلوط می‌شود و به نتیجه آن توجه ندارند نتیجه‌اش این می‌شود که امروز باید بروی در غارها تا بتوانی زندگی شخصی دینی داشته باشی و تمدن دینی محال است تمدن دینی ساختن محال نیست ولی خیلی سخت است خیلی قدرت نظری و روحی و تلاش عملی می‌خواهد هزینه باید پرداخت. خب مگر کفار هزینه نمی‌پردازند؟ الآن که صهیونیست‌ها و سرمایه‌داری آمریکا بر دنیا مسلط است مگر آن‌ها هزینه نمی‌دهند؟ خب دارند صد برابر ما کار می‌کنند تلاش علمی و تلاش عملی، خرج، تولید فیلم، دستگاه، خب ما باید نصف آن‌ها کار کنیم ببینیم نتیجه می‌گیریم یا نمی‌گیریم! آن مقداری که کار کردیم نتیجه گرفتیم و با انقلاب اسلامی یک باب جدیدی در تمدن بشری باز شده است گفتمان حاکم بر جهان دارد تغییر می‌کند و تغییر کرده است نگو ذاتاً نمی‌شود بگو می‌شود ولی سخت است و باید هزینه آن را بپردازیم.

خب پس این بخش را جمع‌بندی کردیم که ما در برابر دو جریان باید توجه داشته باشیم یک جریانی که تفاوت‌های دینی و سکولار را کلاً انکار می‌کند یک جریانی که شباهت‌ها را کلاً انکار می‌کند و می‌گوید همه چیز از اساس غلط است. خب پیامبر(ص) در جنگ خندق وقتی سلمان گفت ما در ایران این‌طور مواقع که دشمن زیاد است خندق می‌کَنیم طبق این مبنا پیامبر(ص) باید چه جوابی می‌داد؟ می‌گفت خندق چون در جامعه ایران مشرک و زرتشتی بودند خندق ذاتاً زرتشتی است! اسلامی نیست مشرکانه است توحیدی نیست! چرا؟ چون مشرکین این کار را کردند! خب پیامبر(ص) که این حرف را نزدند، سلمان تا گفت پیامبر(ص) گفت عجب چه راه حل خوبی است همین کار را بکنید دیگر خندق اسلامی و زرتشتی ندارد بستگی دارد با چه هدفی این کار را می‌کنید و چه نتیجه‌ای دارد؟ لذا امام(ره) اول انقلاب گفت ما هندسه اسلامی و هند غیر اسلامی نداریم ولی علوم انسانی و اجتماعی بخصوص اسلامی و غیر اسلامی داریم. امام(ره) اول انقلاب گفت ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالف هستیم. معنی این چیست؟ یعنی سینما ذاتاً برای فحشا نیست ذات سینما مساوی با فحشا نیست البته سینمای اخلاقی سخت است سینمای فحشا آسان است کافی است لباس‌هایت را دربیاوری می‌شود سینما! ولی سینمای اخلاقی خیلی سخت است باید توضیحات عقلی، اخلاقی بدهید. بله سخت است اما این که بگوییم ذات سینما برای آن کار است اگر این حرف را بزنیم بگو اصلاً ذات دنیا برای مشرکین و ملحدین است، به این معنا ذات دنیا برای آن‌هاست زیرا دنیا دارِ بقا نیست به ما گفتند این‌جا ممرّ است هدف آخرت است. اصلاً بیا بگو در دنیا زندگی کردن... همین تفکری که می‌گفت توی غارها برویم برای این که با چشم گناه نکنیم، چشم‌هایمان را کور کنیم برای این که گناه جنسی نکنیم خودمان را عقیم کنیم برای این که یک وقت حرف بدی نشنویم گناه نکنیم خودمان را کر کنیم این می‌شود اصول الی‌الله! این اصول الی‌الله و عرفان اسلامی نیست. عرفان اسلامی حضور در متن همه صحنه‌هاست منتهی حضور توحیدی البته سخت است تکنولوژی دینی، سینمای دینی سخت است معلوم است که سخت است ولی مگر بازار دینی آسان است؟ مگر حکومت دینی آسان است؟ این‌هایی که می‌گفتند دین از حکومت جداست همین را می‌گفتند می‌گفتند ذات سیاست،‌ سکولار است ذات حکومت غیر دینی است. این حرف یعنی چه؟ یعنی حکومت دینی ممکن نیست ما در تمدن‌سازی اشتراکات داریم اختلافات دارید ذات تمدن و هیچی در این عالم ضد دین نیست طبیعت ضد دین نیست که بگوییم این شکاف و تقابل بین طبیعت و ماوراءالطبیعه تفکر اسلامی نیست. در تفکر اسلامی خودِ طبیعت، آیه‌ای ماوراءالطبیعت است فیزیک و متافیزیک آن جدا نمی‌شود شما در متن طبیعت باید باشی و الهی باشی شما باید خانواده تشکیل بدهی و الهی باشی نه این که بگویی آقا ذات تشکیل خانواده یعنی بی‌دینی چون نمی‌شود ظلم نکرد، نمی‌شود گناه نکرد، اگر نمی‌شود پس چرا انبیاء آمدند؟ - دقت کنید – هر کجا که می‌بینید دین نظر داده، نظر اخلاقی، حقوقی و حکم داده است یعنی آن عرصه قابل دینی شدن هست اگر نبود این احکام نمی‌آمد و تکلیف «مالایطاق» می‌شد! ولی کلاً انسان صالح بودن آسان نیست فاسد بودن راحت‌تر است چون عمل حیوانی و غریزی است، در سینمایش هم همین است، یک فیلم دلغک بازی، یک فیلم جنسی پورنو، یک فیلم مزخرف، این‌ها بطور طبیعی بیشتر طرفدار دارد تا یک فیلمی که محتوای اخلاقی داشته باشد ولی به شما بگویم اگر هنر باشد همین دومی هم مخاطب خودش را به سرعت پیدا می‌کند – خواهش می‌کنم این را دقت کنید – بعضی‌ها می‌گویند هنر غیر دینی را با بی‌هنری دینی مقایسه می‌کنند! یعنی یک هنرمند قوی است ولی بی‌دین است می‌گذارد یک طرف، یک آدم الکی خوشی که همین‌طور فقط مذهبی است! قیافه مذهبی دارد و ادبیات مذهبی دارد و الا نه سواد دارد نه هنر دارد نه شعور دارد بعد می‌آیند این دوتا را با هم مقایسه می‌کنند بعد می‌گویند سینمای غیر دینی چقدر راحت‌تر و قوی‌تر است و سینمای دینی ضعیف است. آقا این مربوط به دینی‌اش نیست این مربوط به این است که این آقا اصلاً هنرمند نیست و سواد ندارد خب شما در کار صنعت هم همین را می‌توانید بگویید شما حق ندارید یک صنعت‌گر غیر دینی را با یک صنعت‌ناگر دینی مقایسه کنید. وقتی یک فیلم ضعیف غیر هنرمندانه یک رمان بی‌هنر ولی با شعارها و ادبیات مذهبی، اصلاً نویسنده‌اش هم آدم متدین، با یک رمان‌نویس درجه یک دنیا مقایسه کنید به لحاظ ادبی و ذوقی، که کلام او و قلم و بیان او همه‌اش پر از کنایه، ایجاز، مجازگویی، استعاره و همه‌اش تشبیهات زیباست بعد بگویید ببین این کار با بی‌دینی بیشتر می‌سازد تا با دینی. آقاجان این ربطی به دینی و بی‌دینی نداشت این به این ربط داشت که این آقا باسواد و هنرمند است و جنابعالی بی‌سواد و بی‌هنری. باید هنرمند باشی آن وقت هنرمند مسلمان با هنرمند سکولار با هم رقابت کنند این رقابت هم در تکنیک و فرم است و هم در محتوا. در محتوا باید به لحاظ نظری مقایسه بشود و در فرم و تکنیک هم به لحاظ ذوقی مقایسه می‌شود ولی در عین حال طبیعی است شما همین الآن یک فیلمی بگذار همه‌اش مسخرگی. آدم به طور طبیعی مردم بیشتر خوش‌شان می‌آید ولی این مربوط به ذات سینما نیست بلکه مربوط به غرایز و ذات خود بشر است. بشر تربیت نشده. اما وقتی این بشر تربیت شد تغییر می‌کند ذات انسان دو بُعدی است، از ذات انسان بگو اما از ذات ابزار و اشیاء نگو. ذات انسان هم دو بُعدی است - عرض کردم جمع‌بندی - و لذا پیامبر اکرم(ص) می‌آید بعضی از نظامات موجود قبل از خودش را صددرصد تأیید می‌کند بعضی‌ها را تشویق می‌کند، بعضی‌ها را قاطع درمی‌افتد و می‌گوید همین الآن باید بگویید آری یا نه. بت‌پرستی همین الآن باید تمام شود. بعضی‌ها را می‌گوید اما اصلاح می‌کنند اما اصلاح انقلابی نه،‌ بلکه اصلاح تدریجی،‌ رفورم می‌کند به تدریج، مثل حجاب،‌ مثل قمار، مثل شراب، مثل حتی زنا، این‌ها فوری همان اول با توحید مطرح نشد ولی همه این‌ها جزو لوازم توحید بود. نه این که بعداً شد بعضی‌هایش را تدریجی اصلاح کرد بعضی‌ها را اصلاً تکان ندادند و بعضی‌ها را از بیخ تغییر دادند بعضی‌ها را اصلاحات جزئی کردند مثلاً طواف حج از قبل بود از سنت ابراهیمی بود منتهی با شرک مخلوط شد مردم می‌آمدند قربانی می‌کردند حتی مشرکین گاهی آدم قربانی می‌کردند! اطراف کعبه طواف می‌کردند قرآن اشاره می‌کند که لخت مادرزاد می‌شدند طواف‌شان این‌طوری بود که دور کعبه و بت‌ها می‌گشتند و کف می‌زدند و سوت می‌زدند که قرآن هم اشاره می‌فرماید. پیامبر(ص) نگفت آقا این طواف از بیخ غلط است نه، بلکه گفت این طواف یک ابعاد درست توحیدی دارد و یک ابعاد غلط دارد توحیدی‌هایش را حفظ می‌کنیم مفاسد آن را حذف و اصلاح می‌کنیم. برهنه نباید طواف کنید بت نباید باشد، سوت و کف نباید باشد، باید ذکر بگویید. قربانی هست ولی آدم قربانی نمی‌کنیم. قربانی انسان با ذبح اسماعیل تمام! اصلاحاتی در آن انجام دادند. عین این کاری که رسول خدا(ص) کردند عین این کار را ما در حدّ وسع محدود بشری خودمان در نظام‌سازی و تمدن‌سازی دینی امروز باید انجام بدهیم و همین کار را در اشل جهانی و بطور دقیق و قوی و ریشه‌ای حضرت(عج) که تشریف بیاورند در سطح جهان تمدن‌سازی می‌کنند ایشان هم که بیایند این‌طور نیست که این تمدن موجود را از بیخ شخم بزنند و همه چیز را زیر و رو می‌کنند. نخیر، یک بخش مهمی از آن را می‌پذیرند، تشویق می‌کنند، یک بخشی را انقلابی اصلاح می‌کنند و یک بخشی را هم به تدریج یک چیزهایی اضافه می‌کنند. بنابراین عقل و تجربه و اخلاق و همه این‌ها در زیر نور وحی. نه انکار عقل و تجربه. اشتراکات را باید دید و تفاوت‌ها را باید دید. باز باید در خودِ اشتراکات هم تفاوت‌هایی را دید ضمن این که در تفاوت‌ها هم باید اشتراکاتی را دید و مراقب باشید در جنبه تمدن‌سازی – این جمله‌ای که می‌گویم خیلی جمله مهمی است و در عین حال، خیلی هم ساده است – مراقب باشید در عرصه تمدن‌سازی دینی نقش عقل و تجربه را انکار نکنیم فکر نکنیم این‌ها متعلق به عرصه سکولار است ما این‌ها را از سکولاریست‌ها وام گرفتیم یا از باب اضطرار به عقل و تجربه پناه می‌بریم نخیر. عقل و تجربه در عرصه نظر و عمل، به لحاظ شریعت اسلام معتبر است، حجّت است، منتهی در حد خودش. من در بحث‌های دوستان می‌بینم که بعضی از این طرف بام و بعضی از آن طرف بام می‌افتند نتیجه نهایی هر دویشان هم عملاً حذف تمدن دینی است آخرش نتیجه هر دو این می‌شود که سینمای دینی نمی‌شود، تکنولوژی با دین نمی‌شود، حکومت دینی نمی‌شود، اقتصاد دینی نمی‌شود پس چه کار کنیم،‌ هیچی! تا وقتی آقا می‌آیند باید همین‌طوری در حد اکل میته در غارها و در حاشیه تمدن منفعلانه یک کمونی تشکیل بدهیم و تا جایی که می‌توانیم خرابکاری کنیم و دفاعی و منفعلانه، خب واقعاً این نیست این یعنی حذف دین از صحنه و حفظ تشریفاتی دین. این همان چیزی است که جریان‌های سکولاریستی می‌گویند و می‌خواهند. ولی ساده‌لوحانه با مسائل نباید مواجه شد که عین همین مفاهیم غربی را همه جا وارد کنیم اولش یک بسمه‌تعالی بگذاریم! همه حرف‌های آن‌ها را بزنیم ولی ما ریش داریم! انگشتر عقیق داریم نماز جماعت هم می‌خوانیم! وگرنه تمام کارهای آن‌ها را در بانک و در سرمایه‌داری و در رسانه و در سینما و در همه کارهایمان همان کارها را بکنیم فقط ما ریش داریم! این هم نیست.

در عرصه معرفت‌شناسی و فلسفه‌ای که برای علم تعریف می‌کنیم ما به علم و معرفت چه نگاهی داریم؟ این نقطه شروع بسیاری از اختلاف‌ها و تفاوت‌ها بین تمدن اسلامی و تمدن غیر اسلامی و دنیامحور است. حالا ما اختلاف‌مان به آن جریان‌هایی که از دین منهای تمدن دفاع می‌کنند با آن‌ها الآن بحثی نمی‌کنیم چون جریان‌های دیگر هستند که متدین هستند و می‌گویند دین بله، ولی بیخودی وارد عرصه تمدن‌سازی و سیاست و اقتصاد و رسانه و این حرف‌ها نشوید هرچه بیشتر وارد بیشتر شویم بیشتر دین آلوده و خراب می‌شود بنابراین همان بهتر است به همان دین شخصی اکتفا کنیم این حرف‌هایی است که هم متحجرین می‌زنند، متحجرین دینی و مذهبی می‌زنند که هم در حوزه و هم بیرون از حوزه هستند خیلی هم مقدس هستند ولی نتیجه حرف‌هایشان به نفع کفر است و هم آن جریان‌هایی که عرض کردم. پس ما الآن از آن‌هایی که از دین منهای تمدن سخن می‌گویند با آن‌ها بحثی نداریم راجع به تفاوت تمدن نظام‌سازی تمدن‌سازی دینی با آن‌هایی که از تمدن‌سازی منهای دین سخن می‌گویند داریم راجع به تفاوت‌ها با این‌ها بحث می‌کنیم. این روشن باشد. اولین تفاوت در عرصه معرفت‌شناسی است که در تمدن اسلامی فلسفه علم و تعریف علم با تمدن سکولار و دنیامحور حالا بطور نمونه بارز، امروز تفکر لیبرال- سرمایه‌داری با معرفت‌شناسی عمدتاً تجربی، حس‌گرا، و در عرصه عمل غریزه‌محور و سودمحور و لذت‌محور است در عرصه اخلاق و حقوق و سیاست. در عرصه معرفت هم عمدتاً تجربه محور فقط. یک تفاوت عمده از این‌جا شروع می‌شود دیدگاه‌هایی که اولاً برای وحی – داریم تفاوت‌ها را در عرصه معرفت‌شناسی اشاره می‌کنیم – عرصه اول. برای وحی اعتبار علمی قائل نیستند. یعنی ارزش معرفتی برای وحی معتقد نیستند وحی و نبوت را علم نمی‌دانند شروع سکولاریزم از سکولاریزم در عرصه معرفت‌شناسی است که بعد آثار آن در سکولاریزم فلسفی خودش را نشان می‌دهد و بعد می‌آید سکولاریزم اخلاقی و حقوقی تا به سکولاریزم در عرصه‌های نظام‌سازی می‌آید یعنی نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی. شروعش این‌جاست ما برای وحی در درجه اول، و برای معرفت‌های شهودی بشری در حد خودش محدود و خطاپذیر، ارزش معرفتی قائل هستیم نبوت، ‌به معنای دقیق کلمه علم است و علم‌ترین علم است و تنها علم بی‌خطاست. و اصلاً علوم انسانی و علم دینی همین‌جا معنی پیدا می‌کند که نبوت را یک نقطه عزیمت معرفتی و علمی می‌دانی یا می‌گویی این‌ها علم نیست مسائل ذوقی و شخصی است؟ آن چیزی که تحت عنوان روشنگری مدرنیته مطرح شد یک رکن آن انکار ارزش معرفتی وحی بود یک رکن آن این است که هرچه که به نام دین و وحی و نبوت و پیامبری گفتند چه آن‌هایی که می‌گفتند خرافه است و چه آن‌هایی که می‌گویند خرافه نیست واقعاً وحی است همه این‌ها خرافه است نبیّ و متنبّی نداریم، همه انبیاء هم متنبّی هستند. متنبّی یعنی پیامبران دروغین، مدعیان نبوت، این‌ها همه مدعی نبوّت هستند نبی‌ای در کار نیست. نبیّ یعنی نبأ. نبأ یعنی خبر. این‌ها معتقدند که نبأیی نیست، خبری نیست این که انبیاء به ما گفتند که خدا هست و آخرت هست و غیب هست و بهشت و جهنم و سعادت و شقاوت هست نبأیی در کار نیست، تکذیب نبأ. وقتی نبأ بودن، نبأ بودن یعنی خبر بودن و علم بودن. وقتی نبأ بودن نبوّت انکار شد این شروع معرفت‌شناسی ملحدانه است غیر دینی است انکار همه آن حقایقی است که از طریق انبیاء دانسته می‌شود نه از طریق تجربه آزمایشگاهی، یا حتی از طریق عقل مفهومی عادی بشر. اول گفتند هر نوع شناخت فراعقلی، که می‌گویید وحی و نبوّت، ما این‌ها را معرفت نمی‌دانیم ما فقط تبیین مفهومی، ذهنی – عقلی را از حقایق قبول داریم آنچه که فقط با همین عقل بشر درک می‌شود همان واقعی است. البته وحی، ضد عقل نیست. فراعقل را با ضد عقل مخلوط نکنیم. لذا جریان‌هایی که در خود غرب پیش آمد برای مبارزه با این تفکر پوزیتیویستی که می‌گفت هرچه که محسوس است واقعیت دارد فقط درک حسی و تجربی علم است حتی کسانی که آمدند با پوزیتویست‌ها درگیر شدند و گفتند آقا ما یک چیزی به نام درک درونی داریم حس تجربی آزمایشگاهی بیرونی نیست یک مفاهیمی فقط درک عقلی است نه حسی. یک مفاهیمی درک نوعی درون‌گرایی و محصول یک نوع شهود شخصی عادی بشری است خطا هم دارد ولی بالاخره تجربه حسی نیست ولی حقیقت است مثل جریان‌های فلسفه‌های اروپایی، جریان‌های مختلف اگزیتانسیالیستی در فرانسه، جریان‌های مختلف رومانتیسم در آلمان. اصلاً جریان وسیع رومانتیست‌های آلمانی که در نقطه مقابل جریان‌های پوزیتویست و تجربه‌گرا بودند و هستند. پوزیتویست‌ها آن‌ها را هم می‌گویند علم نیست با این که‌ آن‌ها هم دینی نیستند آن‌ها هم سکولار هستند ولی این‌ها حتی آن‌ها را هم علم نمی‌دانند چون معتقدند فقط تجربه حسی علم است. آن وقت در این تمدن مادی پوزیتویستی ضربه اول پس به مفاهیم وحیانی است که وحی، علم نیست و ضربه دوم به عقل و درک عقلی بود یعنی وقتی درک حسی تجربی اصل شد معنی‌اش این است که عقل هم خودش ارزش معرفتی ندارد و فقط عقل تجربی در حوزه تجربیات که آزمون آزمایشگاهی و محسوس‌بردار است فقط عقل در این عرصه معتبر است و در عرصه ابزارسازی و عقل ابزاری. و الا عقل هم به عنوان منبع معرفت انکار شد. ببینید این‌ها دوتا نکته مهم است یعنی به لحاظ معرفت‌شناختی هم وحی زیر سؤال رفت و هم عقل زیر سؤال رفت. خب این‌ها در نظام‌سازی آثار دارد یا ندارد؟ در تعریف اخلاق، تعریف انسان، تعریف حقوق، سیاست، اقتصاد، تأثیر اساسی دارد. شروع تفاوت این‌جاست. وقتی مرجعیت وحی را نپذیرفتی و مرجعیت عقل را هم نپذیرفتی، و تعریف علم فقط گزاره‌های حسی تجربی شد ارزش آن هم فقط شد حل مشکلات مادی و ابزارسازی ما، خب این یک انحراف بزرگی است و این را به عنوان تنها علم واقعی و علمی مستقل از همه حوزه‌های دیگری که این‌ها علمی و معرفتی می‌گویند یعنی دین‌داران و عقلا می‌گویند و ما آن‌ها را قبول نداریم مستقل از آن‌ها. و البته این جریان زیر سؤال رفت و امروز تفکر غالب در غرب هم، تفکر پوزیتویستی افراطی نیست، جریان‌های به اصطلاح پست مدرن و نقد تجربه‌گرایی در غرب تقویت شد ولی این جریان‌های به اصطلاح پست‌مدرن هم با جزمیت پوزیتویستی درافتادند اما مشکل معرفت را نتوانستند حل بکنند بیشتر به سمت نسبی‌گرایی رفتند چون این‌ها هم آمدند علم را با همان تعریف پوزیتویستی پذیرفتند و به نقد همان شروع کردند یعنی فکر کردند علم، فقط همان تعریف پوزیتویستی و به اصطلاح مدرن تجربی از علم است و جریان پست مدرن هم همان تعریف از علم را گرفت و قبول کرد و شروع به نقد آن کرد و بعد به جای آن بگوید علم تجربی کافی نیست یعنی همان حرفی که معرفت‌شناسی اسلامی می‌گوید نتیجه گرفتند که علم دروغ است اصلاً علمی وجود ندارد و علم کاملاً مفهوم فرهنگی، نسبی و پارادایمی است. اصلاً حقیقتاً فرقی بین علم و غیر علم نیست. این نتیجه‌گیری هم غلط است این نقد بر آن‌ها وارد بود اما راه‌حلش این نبود شما مشکل معرفت را حل نکردید شما هم از چاله درآمدید و توی چاه افتادید یا برعکس. در واقع بحران مدرنیته در پست‌مدرن مادی‌گرایی و جزمیت مادی‌شان مورد نقد قرار گرفت اما نتیجه‌اش نجات علم نشد بلکه نتیجة آن زوال علم شد یعنی اصل علم زیر سؤال رفت. چون علم تجربی را زیر سؤال بردند. جریان پست مدرن هم هویت علمی برای عقل و هویت علمی برای وحی و هویت علمی برای کشف و شهود درونی را نفهمید و نپذیرفت بدون این که این‌ها را بفهمید و بپذیرید نمی‌توانید با نفی و نقد علم تجربی باز هم از علم دفاع کنید – دقت کردید؟ - اتفاقی که الآن افتاده این که بعضی‌ها می‌گویند غرب دوباره دارد به سمت دین می‌اید نه، به سمت دین به این معنایی که ما می‌گوییم نیست ولی فرار از جمود مادی هست، بله، امروز دیگر نمی‌توانند مثل 30- 40 سال پیش بگوید با شعار علم و علم‌زدگی بیایند مفاهیم دینی و فرهنگ اسلامی را بگویند غیر علمی است؛ چون امروز دیگر خود علم و غیر علم مرزش در دنیای غرب بهم ریخته است فشار پوزیتویزم مهار شد اما باز هم از علم، از هویت دینی برای علم و از حیثیت عقل و وحی و شهود باز هم دفاع نمی‌توانند بکنند لذا علم تجربی را پوزیتویزم را تحت ضربه قرار دادند نقد کردند متلاشی کردند اما نتوانستند از علم دفاع کنند خود علم هم زیر سؤال رفت. چرا؟ چون آن‌ها عقل و وحی و شهود را انکار کردند به تجربه چسبیدند پست مدرن هم بدون پذیرش عقل و شهود و وحی همان عقل تجربی را مورد ضربه قرار داد یعنی همان یکی هم که مانده بود متلاشی شد. الآن در واقع چیزی به نام علم مطرح نیست این نقطه شروع اختلاف است این یک بُعد دیگری از انسان است که در انسان‌شناسی مادی حذف می‌شود یا تفسیر مادی می‌شود یک بخشی‌اش را می‌پذیرند و باز تفسیر مادی می‌کنند  یعنی باز از یک عمل فراحیوانی باز تفسیر حیوانی می‌کنند یا اصلاً نمی‌پذیرند. در انسان‌شناسی اسلامی شما آن دوتا بُعد را انکار نمی‌کنید بُعد حیوانی و گیاهی را انکار نمی‌کنید اما این بُعدهای بعدی را هم باید بپذیرید از این‌جا به بعد آن‌جا جلو نمی‌آیند. آن‌جا متوقف می‌شوند تفاوت‌های انسان‌شناسی اسلامی و غیر اسلامی در آن دو بُعد قبلی نیست ما آن دو بُعد را قبول داریم آن‌ها هم قبول دارند از این‌جا به بعد تفاوت‌ها بیشتر آشکار می‌شود که انسان فقط این‌ها نیست فقط بُعد گیاهی و حیوانی نیست یک بُعدهای دیگری دارد بُعد عقلی آن چه می‌شود؟ بُعد مثالی و مادی دارد اما بُعد عقلی هم دارد انسان می‌تواند علیرغم شهوت و غضب خودش مقاومت کند و تصمیم بگیرد. و می‌تواند تصمیم نگیرد می‌تواند تصمیمش صرفاً غریزی باشد انسان می‌تواند حیوانی یا غیر حیوانی عمل کند این غیر حیوانی می‌تواند عمل کند در اغلب این علوم انسانی دیگر نیست، در انسان‌شناسی مادی این بُعد دیگر نیست که انسان فقط قوای حیوانی و استعدادهای حیوانی ندارد، بلکه علاوه بر درک حسی، درک دیگری هم از اطراف خودش دارد یک درک عقلی و یک درک شهودی هم پیدا می‌کند و یک معارف دیگری هم غیر از معارف حسی وجود دارد و عقل و قدرتی در انسان است که با آن زندگی دنیوی و حیوانی و گیاهی‌اش را می‌تواند اداره کند عقل معاش و عقل ابزاری، هم آن بُعد عقلی و روحانی‌اش را می‌تواند مدیریت کند (عقل معاد) هر دوتا هست این‌ها تفاوت‌هایشان در عرصه تمدن‌سازی است. آن وقت در یک سطح دیگر هم هست که مخصوص انبیاء است در همه انسان‌ها نیست باز یک لایه چهارمی از انسانیت است که در همه نیست و در انبیاء هست و به فعلیت می‌رسد و به آن‌ها وحی می‌شود که دیگر این را اصلاً نمی‌فهمند در این نوع انسان‌شناسی چون نبوّت هم بُعد معرفت‌شناختی دارد و هم بُعد انسان‌شناختی دارد هم در تعریف انسان دخالت می‌کند که انسان یک چنین قوایی هم می‌تواند داشته باشد، هم در عرصه معرفت‌شناسی.

مرحله سوم تفاوت در تمدن‌سازی به مفهوم ابزارسازی است در تعریف دنیا و آخرت است در مقام تمدن‌سازی و ابزارسازی است این‌جا در عرصه تمدن‌سازی تفاوت سوم خودش را نشان می‌دهد. تفاوت اول در معرفت‌شناسی؛ تفاوت دوم در انسان‌شناسی و تفاوت سوم در ابزارسازی که یک مرحله مهمی از تمدن‌سازی است که این‌ها در نظام‌سازی دخالت دارد. مشخصات تمدن‌سازی اسلامی در تعریف دنیا و آخرت یک مشخصات ویژه‌ای است که هم با دیدگاه‌های صرفاً آخرت‌گرا یا معنوی غیر تمدنی تفاوت دارد هم با تمدن‌محوری و تمدن‌سازی‌هایی که معنویت را اصیل نمی‌دانند اصلاً معرفت فراحسی را قبول ندارند با هر دو تفاوت دارد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha